داستان از اینجا شروع میشه که یه روز خدا حوصلش سر میره!! میگه چیکار کنم چیکار نکنم!! تصمیم میگیره یه کاره بزرگ کنه!! یکیو میفرسته از زمین خاک بیارن و بد گل میکنه و با هنرمندیه خاصی آدم و درست میکنه و در روح اون میدمه و آدم زنده میشه!!
بعد خدا به همه ی فرشته ها میگه سجده کنید و همه سجده می کنن جز شیطون !! اون سجده نمیکنه چون هنگ کرده بوده!! یعنی بیچاره اصلا نمیتونسته تکون بوخوره!!
تا اینجارو همه میدونید!! از اینجا به بعد!!
جبرائیل فرشته ی شیطون و فوضولی بود از اول واسه همین از گل زیاد اومده ی آدم یه چیزه دیگه ساخت که چون جبرائیل خوب بلد نبود درست کنه یکم چفت و چوله شد یعنی پستی بلندیاش زیاد و ناجور شد!!
جبرائیل این کار دستیشو میبره به خدا نشون بده تا میگیره جولو خدا یا دفعه خدا عطسش میگیره و در اونم اشتباهی میدمه و به صورت کاملا تصادفی حوا زنده میشه!!!
وقتی این اتفاق میفته خدا میگه!! اوه گند زدم!!
جبرائیلم گفت خراب شد!!!
بهله و این بود جریان به وجود آمدن حوا!!!
هر چند آفرینش حوا از روی یک اشتباه بود و حوادثی زیادی آفرید ولی سوژه ی خنده ی میلونها نفر از فرزندان آدم رو فراهم کرد!!!!
میدونید آدم اون لحظه خوشحال شد!! چرا؟ خودتون بگین!!!
نظرات شما عزیزان:
|